پست مدرنيسم كه خود زاده تسلط بيش از حد مدرنيته است در پي آن است كه لايه هاي پنهان و حذف شده جامعه مدرنيته را به صحنه بياورد و شناختي خارج از چارچوب غالب ارائه دهد. پست مدرنيسم با استفاده از اصول مدرنيته بر ضد آن برمي آشوبد و در پي بنياد نهادن گسستي از نظريه ها وروشهاي مدرنيته است. حمله به نظريه هاي تماميت بخش و شالوده انگار و تأسيس پارادايمي بر اساس خرده متنها، خرده فرهنگها، ريز روايتها، طرد شده ها، محرومان، ساكتها و تمامي عناصر حذف شده از چارچوب مدرنيته از ويژگيهاي پسامدرن است.
به گزارش "مهر"، پست مدرنيسم در پي آن است كه به تعريف مدرنيته حمله كند؛ تعريفي كه مدرنيته با پنداري مثبت، كارا، متعالي و نيك درباره خويش، تمام جنبه هاي منفي ابعاد زندگي فردي و جمعي را به ديگران كه آنها شرقي و بويژه اسلامي هستند نسبت داده است. اينجاست كه پست مدرنيسم و انقلاب اسلامي در يك تعريف از مدرنيته، به سكويي مشترك دست مي يابند.
انقلاب اسلامي در شرايطي به وجود آمد كه تمامي انقلابها در چارچوب انديشه هاي مدرن چه از نوع ماركسيستي و بر مبناي تضاد طبقاتي و چه از نوع انديشه هاي ليبراليستي و دموكراسي غرب مدارانه شكل مي گرفتند و نتايج همه آنها حذف مذهب را در انديشه مديريت اجتماع به دنبال داشتتند و به نوعي همه انقلابها مورد قبول مدرنيته بودند و اصولاً انقلابها در تطابق ساختارهاي مدرن صورت مي گرفتند.
اما انقلاب اسلامي بر مبناي دين، آنهم دين سياسي، اجتماعي و هدفمند صورت گرفت و بنا بر تعريفي يك انقلاب پسا مدرني بود؛ انقلابي متفاوت، چه از لحاظ معنايي و چه از لحاظ كاركردي. انقلاب اسلامي در پي نقد شالوده هاي مدرنيته بود و به مؤلفه هايي از نوع روش و برداشت مدرنيته خرده مي گرفت به اينكه مدرنيته در پي حذف همه چيز است و مي خواهد كه به تمام گروهها، ملتها، تمدنها، مذاهب و انديشه ها رنگ و بويي مدرن آنهم اروپا محور و غرب مدار بدهد.
انقلاب اسلامي به سخن درآمدن طرد شده ها از جامعه جهاني بود. طردشدگاني كه در قاموس جهاني مدرنيته، انسانهايي متعصب، خسيس، جوكي، شهوات ران، ساكت، شيطاني و از نوع دگر بودند. انقلاب اسلامي در پي روايتي نو گرچه خرد در كلان روايت مدرنيته بود و ساختار ها و شالوده هاي مدرنيته را مي شكست. انقلاب اسلامي متني را ارائه مي كرد كه در انديشه مدرنيته حاشيه اي ، ضميمه و ناخواندني بود و اينكه مي خواست به صحنه بيايد و خودش باشد و خودش دست به تعريف خويش بزند. انقلاب اسلامي تلاش براي شكستن حصارهاي خوانش غرب از جهان اسلام بود؛ خوانشي كه منفي و غير واقعي بود و بر اساس دانش قدرت مدار غرب صورت گرفته بود و اينك نياز به بازخوانش آنهم از نوع صريح، واقعي و معنا گرايانه احساس مي شد. خوانشي كه بر مبناي شاكله اصلي تمدن اسلامي يعني مذهب صورت مي گرفت. انقلاب اسلامي مديريت و رهبري اي را به عرصه آورد كه بر اساس رهبري سياسي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مدرن متفاوت بود؛ يك نوع رهبري ديني بر اساس عناصري تاريخي، سنتي و پايدار كه مبناي مشروعيت را متا فيزيكي و فرا انساني قرار مي داد.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، آنچه در مورد انقلاب اسلامي و پست مدرنيسم مي شود گفت اين است كه هر دو البته با روشهاي خاص خودشان مدرنيته را به چالش مي خوانند. البته اين بدين معنا نيست كه اين دو ماهيتي مشابه دارند و اصولاً اينها با هم هيچ شباهت معنايي و فكري ندارند بلكه در يك جنبه خاص به يك برداشت تقريباً نزديك به هم از مدرنيته مي رسند كه از هر كدام هدفي مجزا را دنبال مي كنند و نقد انقلاب اسلامي بر مدرنيته نقدي كاملاً متفاوت از پست مدرنيسم چه در چارچوب و شالكه، چه در جوهر و معنا وچه در مبنا وهدف است.
آنچه در اينجا قابل ذكر است اين است كه بحث تضاد انقلاب اسلامي و مدرنيته نيست بلكه وارد شدن به فضايي است كه سعي مي كند تحليلهاي متفاوت را ارائه كند. انقلاب اسلامي كه بر خاسته از فرهنگ ايراني است شالوده و چارچوبي دارد كه گنجاندن آن در تحليلي مخالف با مدرنيته مطابق با واقع نيست. اين انقلاب در مواردي مانند استقلال خواهي وناسيونالسم مدرن است ودر مواردي مانند ديني بودن با انقلاب مدرن متفاوت است اينجاست كه پاي پست مدرنيسم به تحليل انقلاب وارد مي شود.
نظر شما